بلوچستان را جور دیگر باید دید!
اردیبهشت ۲۴, ۱۳۹۷زنان و معضلی به نام جهان مردانه
اردیبهشت ۲۴, ۱۳۹۷قومیتها و چالش زبان مادری
الهه کعبی، ادیب و از چهرهای فرهنگی خوزستان ایران
چهل سال تجربه حذف زبان مادری از نظام آموزشی و عریان شدن خسارات مادی و معنوی آن، دستگاه تصمیم گیری را به تجدید نظر وا نداشته و کماکان جز بصورت دوره های آزاد و تک واحد هایی در دانشگاهها، تدریس زبان مادری در مدارس ایران، خط قرمز به شمار می آید. این سیاست چرا باید دستخوش تغییر و تحول قرار گیرد؟ چرا آموزش به زبان مادری بعنوان یک مطالبه قومی باید جدی گرفته شود؟ الهه کعبی ادیب و از چهره های فرهنگی خوزستان در پاسخ به پرسش های «سوآرت» مقاله ای را به رشته تحریر در آورده که می خوانید:
چالش میان زبان هاى قومى و زبان فارسى تا پیش از تشکیل دولت و نظام آموزشى متمرکز در ایران (اوایل دهه ى بیست در قرن بیستم) اصلا مطرح نبود. زیرا علاوه بر عدم تمرکز سیاسى – ادارى، سطح سواد بسیار پایین بود و امکان گسترش نظام آموزشى رایگان و همگانى در ایران وجود نداشت.
تجارب بسیارى از کشورهاى چند فرهنگى نشان مى دهد که کودکان تا سنین معینى مى توانند چند زبان را هم زمان بیاموزند بدون آنکه این زبان ها مانعى براى یکدیگر باشند. بنابراین اتخاذ یک سیاست آموزشى پویا مى تواند فرد را تا پایان دوران متوسطه، به سه زبان قومى (مادرى)، میانجى (ملى) و جهانى مجهز کند. در نقطه ى مقابل اما فقدان آموزش چندگانه ى زبانى، افراد را از حیث فرهنگى و ارتباطى فقیر مى کند که غالبا هزینه ى چنین وضعیتى را زبان مادرى و زبان جهانى مى پردازند. اما به دلیل عدم فراگیرى و درونى نبودن زبان میانجى (ملى)، دانش آموزان و حتى دانشجویان منتسب به فرهنگ هاى قومى توانایى گفتارى و نوشتارى بالایى در این زبان نیز کسب نمى کنند.
بنابراین بر خلاف نظر سیاست گذاران فرهنگى و آموزشى کشور، تجارب عینى آموزشى بویژه در مناطق قومى، همچنین وضعیت فاجعه بار اقتصادى در این مناطق، شکست کامل سیاست تک زبانى در هر دو حوزه ى آموزش و اقتصاد را نشان مى دهد. هرچند دولت رانتی ایران، اهمیتی به خروجی نظام آموزشی نمى دهد و کیفیت آموزش در این نظام به اندازه ى ماهیت ایدئولوژیک و هژمونیک آن اهمیت ندارد.
از سوی دیگر، ساختار غیر دموکراتیک دولت، گسترش آگاهى از طریق آموزش به چند زبان و کسب دانایى و اطلاعات بواسطه ى ارتباط زبانى با خارج از کشور، را تهدیدى بشمار مى آورد. بدین جهت ممنوعیت آموزش به زبان مادرى و بى اهمیت جلوه دادن زبان جهانى کارکردى امنیتى نیز پیدا مى کنند.
با این تفاصیل چالش آموزش زبان ها در دو بعد قومى و جهانى با آموزش زبان میانجى چالشى کاملا صورى بوده و برساخته ى نیروها و روابط قدرت در دو سطح دولت و جامعه در ایران است.
زبان و فرهنگ غیر مادی ما
در تعریف فرهنگ عموما آن را به دو بخش مادى و غیر مادى تقسیم می کنند. فرهنگ مادى مجموعه اى از پدیده هاى فرهنگى است که در سطح پدیده هاى محسوس قرار مى گیرد. منظور از محسوس نیز قابلیت “حس شدن” به وسیله ى یکى از حواس پنجگانه ى انسان مى باشد. فرهنگ غیر مادى نیز آن بخش از فرهنگ است که نمى توان آن را با دستگاه حسى انسان درک کرد اما مى توان آن را براى این دستگاه قابل فهم کرد. بدین ترتیب اگر اشیاء و ابزارها در چارچوب فرهنگ مادى قرار مى گیرند، فرهنگ غیر مادى در اندیشه ها، افکار و ذهنیت ها تبلور مى یابد.
از این زاویه است که “زبان” اهمیت دو چندانى مى یابد و محروم کردن انسانها از آموزش به زبان خویش سیاستى غیر انسانى و غیر متمدنانه جهت حذف و نابودى فرهنگ غیر مادى آن مردمان بشمار مى آید.
این سیاست که امروز در ایران به یک رویه ى پذیرفته شده، درآمده، میراث غیر مادى فرهنگ مردم عرب، کرد، ترک و بلوچ ایران را با تهدید جدى مواجه ساخته است.
مردم عرب به دلیل سیاست هاى حذفى ساختارى در ایران کنونى و کنار گذاشته شدن از روندها و فرایندهاى تولید مادى در تمام سطوح اجتماعى، فرهنگى، آموزشى، علمى و … فاقد ابزارهاى تولید فرهنگ مادى هستند و عملا پتانسیل این امر از آنها ستانده شده است. این امر اما به دلیل بعد و عمق تمدنى در جهان عرب هر چند نه کاملا اما تا حدود زیادى قابل جبران به نظر مى آید اما عمق تمدنى نمى تواند جایگزین مناسبى جهت تولید فرهنگ غیر مادى مردم عرب اهواز بحساب آید چه آنکه این بعد از فرهنگ داراى پارامترهایى است که مختص جامعه ى عرب اهواز است و تقریبا در هیچ کجاى جهان عرب یافت نمى شود. به همین دلیل ممانعت از آموزش به زبان مادرى گامى تکمیل کننده در راستاى حذف بعد غیر مادى فرهنگ مردم عرب ( و تمام قومیت هاى دیگر ) است. تنها با ایجاد فرصت و حمایت از آموزش به زبان مادرى است که این تهدید از فرهنگ قومیت ها رخت خواهد بست و ایران را از تبعات این ممنوعیت که مى تواند ابعاد متفاوت سیاسى، امنیتى و .. بیابد، رها سازد.
مولفه هاى مرگ یک فرهنگ
اگر فرهنگ را شامل دو دسته مولفه ى مادى و غیر مادى (معنوى) در نظر بگیریم، مهمترین مولفه هاى مادى در ساخت و سازها و در قالب فضایى (مانند بناها و اشیاء) خلاصه مى شود و مولفه هاى معنوى خود را در تولیدات ذهنى و شناختى و بواسطه ى نظام زبانى و نشانه شناسى باز مى نمایاند. اگر فرهنگى زبان خود را به دلایل متفاوتى مانند عدم آموزش به آن و یا ایجاد محدودیت در تولیدات زبانى از دست بدهد، به احتمال زیاد به سوى مرگ فرهنگى گام برمى دارد. سیاست هاى آموزش تک زبانى آن هم در کشورى چند فرهنگى مانند ایران، علاوه بر محو زبان قومیت ها، که حامل بسیارى از آداب و سنن آنان مى باشد، لاجرم به زوال فرهنگى از طریق توقف تدریجى تولیدات شناختى مى انجامد.
فرهنگ مردم عرب اهواز تنها از طریق عدم آموزش به زبان مادرى نیست که در معرض تهدید و فرسایش قرار گرفته، بلکه زوال و انهدام بناهاى تاریخى و یا تخریب بافت هاى سنتى شهرى به عنوان مولفه هاى مادى این فرهنگ، ضرب آهنگ مرگ فرهنگى را شدت مى بخشد.
ویرانى میراث مادى و عینى، منجر به گسست بین فرد عرب با زمین و جغرافیا مى شود. از سوی دیگر ممنوعیت آموزش به زبان مادرى، این فرد را از خویش و فرهنگ اش بیگانه مى کند. واکنش چنین فرد از خودبیگانه و جدا شده از محیط، یا بصورت “گشودگى منفعلانه” در برابر فرهنگ هاى دیگر است که لزوما این فرهنگ، آن فرهنگى نیست که نظام سیاسى براى آن تبلیغ و تلاش مى کند، و یا بصورت “مقاومت بیگانه ستیز” است که بشدت نسبت به هر گونه تبادل و داد و ستد فرهنگى بدبین است و رفتارى واکنشى و خصمانه دارد. البته که پیامدهاى این دو رفتار فقط به حوزه ى فرهنگ محدود و خلاصه نمى ماند و تبعات سیاسى، اقتصادى و امنیتى بسیارى به همراه دارد که نظام سیاسى و اجتماعى را با هزینه هاى غیر قابل پیش بینى مواجه مى سازد.
نام ها و نشانه ها
نام گذارى از مهمترین فرایندهایى است که در نظام زبان شناختى وجود دارد. این فرایند از طریق مکانیزم زبان به تشخیص “اشیاء” و “مفاهیم” مى پردازد و تصویر واقعى یا نمادین یک شىء یا مفهوم را تسهیل مى کند. افزون بر آن و بواسطه ى زبان، ثبت و پردازش ذهنى نام ها امکان پذیر مى شود. بدین دلیل کارایى بعد نمادسازى یک فرهنگ، نام ها و فرایند نام گذارى فراتر از یک ابزار قراردادى عمل مى کنند و رابطه اى دیالکتیک و جدایى ناپذیرى میان یک شىء و نامش برقرار مى کنند. به دلیل چنین اهمیتى است که نام گذارى در یک نظام اجتماعى، کارکردى انسجام بخش، و ابزارى کنترل کننده و ساختاردهنده دارد.
ممنوعیت آموزش به زبان مادرى در ایران براى قومیت ها، در وهله ى اول زبان آنان را به عنوان یک نظام شناختى و نمادساز از فرایند نام گذارى افراد، اشیاء و مفاهیم خارج کرد و در گام بعدى مانع انسجام اجتماعى و درونى آنان شد و میان افراد قومیت ها با “اشیاء و مکان ها” گسست معنایى و عینى ایجاد کرد.
ختم کلام اینکه، دولت متمرکز ایران تلاش کرده و مى کند تا با تقلیل مفهوم ایران به یک فرهنگ و زبان مانع تداوم تاریخى هویت هاى فرهنگى متفاوت شود. این اخلال در روند پیوستگى از سوى دولت هر چند روندى آسیب زا به هویت ها و تکامل فرهنگى زیستى آنها بشمار مى رود، اما به دلایل متعدد داخلى و جهانى این امر به تعلق بیشتر افراد به هویتهایشان مى انجامد و این هویت ها را به هویت هایى مقاومتى در برابر هویت رسمى تبدیل مى کند.