کردها و سایه سنگین امنیتیها
اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۷شهروندان بی شناسنامه!
اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۷دانشگاه را از ما گرفتند ولی کتاب گرفتنی نبود
گفتگو با یک هنرمند و نقاش بهایی ساکن ایران
دانشگاه راهم ندادند چون بهایی بودم، تازه دیپلم گرفته بودم، دوست داشتم مثل بقیه هم کلاسی هایم، وارد دانشگاه شوم و ادامه تحصیل دهم ولی، در دانشگاه باز شدنی نبود، چون قرار نبود من بهایی بتوانم مثل بقیه رشد کنم. اما برای من دنیا به آخر نرسیده بود، فقط مجبور بودم بیشتر تلاش کنم. میدانستم راه سختی دارم ولی به خودم باور داشتم، برای آموختن انگیزه زیادی داشتم، انگیزه ای فراتر از اینکه با محروم شدن از ورود به دانشگاه، مسیر آموختن را کنار بگذارم.
شرکت در کلاس های آزاد و خواندن کتاب هایی که گرفتنی نبودند، راهی بود که برگزیدم. تصمیم گرفتم نقاش شوم، تا همه ی احساسم را با رنگ و قلمو روی بوم رها کنم. نزد آیدین آغداشلو رفتم، خیلی امیدوار نبود که بعنوان یک بهایی بتوانم پیشرفت چندانی کنم چون می دانست، برای گالری دارها، به نمایش درآوردن آثارم پرهزینه خواهد بود ولی از آموزش دریغ نکرد. بسیار از او آموختم. یا قلمو در دستم بود یا کتاب، تا همزمان با فراگیری نقاشی، تئوری را هم بیاموزم. مدتها در حوزه فلسفه و تاریخ هنر خواندم، بطوریکه رفته رفته به کنفرانس ها و مجامع مختلف برای سخنرانی دعوت شدم.
بعد از مدتی تعدادی دانشجو جذب کردم و در خانه به آموزش نقاشی پرداختم. خوشبختانه در این راه حمایت خانواده را همیشه با خود داشتم، چه آن زمان که از دانشگاه محروم شدم و چه آن زمان که از به نمایش درآوردن آثارم و کسب درآمد محروم بودم، خانواده ام حمایت ام کردند.
پیش از آنکه برای مصاحبه آماده شده باشم، این هنرمند بهایی، قصه زندگی اش را اینگونه آغاز می کند و ادامه می دهد: «آموزش نقاشی هم بی دردسر نبود، چند وقتی از کلاس هایم نگذشته بود که به دادگاه احضار شدم. جرم ام چه بود؟ اقدام علیه امنیت ملی از طریق برگزاری کلاس های نقاشی! چرا مگر این جرم است؟ بله جرم است، چون برای برگزاری کلاس، مجوز نداشتم و متهم شدم به برگزاری کلاس زیرزمینی، البته کلاس هایم در زیرزمین خانه ام بود ولی زیر زمینی نبود. به قاضی گفتم چه کنم وقتی به جرم بهایی بودن به من مجوز نمی دهید؛ من نقاش ام و دوست دارم نقاشی بکشم و نقاشی کشیدن را به دیگران بیاموزم. ولی او پاسخ داد بدون مجوز نمی توانی؛ می پرسم پس چه کنم؟ می گوید: مسافرکشی!»
او مدتی را در زندان سپری می کند ولی بعد از آزادی، نه تنها نقاشی را کنار نمی گذارد بلکه تلاش می کند با پیدا کردن یک گالری دار، آثارش را در معرض دید عموم بگذارد. او پیش از این نیز چندین نمایشگاه برگزار کرده بود ولی برای مدت ده سال از داشتن نمایشگاه محروم مانده بود ولی این بارموفق می شود گالری داری را در تهران پیدا کند و آثارش به نمایش در می آیند.
او در این خصوص می گوید: برگزاری نمایشگاه برای ام یک مبارزه معنوی بود و در این راه موفق شدم حمایت یک گالری دار را جلب کنم، او خود در این مبارزه همراهم شد، برای برگزاری نمایشگاه ام مجوز گرفت و کارهایم را نمایش داد. او می افزاید: در کنار برگزاری نمایشگاه، توانستم بصورت آنلاین یک دوره فلسفه هنر و یک دوره تاریخ هنر تدریس کنم. این کارها ساده نبود ولی مشقت اش را بر جان خریدم و کوتاه نیامدم.
این شهروند بهایی، به یکی از مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی که در سال ۱۳۶۹ به تصویب رسید و رئیس جمهور وقت آن را امضاء کرده، اشاره می کند و می گوید: براساس این مصوبه ارتقای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بهایی ها ممنوع اعلام می شود. در واقع در فقر فرهنگی و اقتصادی نگه داشتن بهایی ها، قانونی می شود. محرومیت از ورود به دانشگاه شاید به نظر فقر فرهنگی باشد ولی در عمل فقر اقتصادی هم در پی دارد چراکه جوانی که می تواند با ورود به دانشگاه و کسب تخصص درآمد مکفی داشته باشد مجبور است به جای دانشگاه در خرازی مشغول شود و با حقوق کارگری زندگی کند، این ظلم مضاعف به جامعه بهایی است.
به گفته او، فرزندان بهایی نمی توانند در مدارس نخبگان، تیزهوشان و حتی برخی مدارس غیرانتقاعی ثبت نام کنند. آنها از ورود به دانشگاه محروم اند. اگر بعنوان یک بهایی حتی در یک تصادف رانندگی حادثه ببینند و به دادگاه مراجعه کنند از دریافت دیه محروم اند. از تمام تریبون های حکومتی، مقدساتشان مورد اهانت واقع می شوند و باید سکوت کنند.